با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
جوابیه آقای غلامحسین خلیلی دهیار محترم بندر بوالخیر در خصوص مطلب (به چه دلیل )
باسلام درود بدینوسیله جهت تنویر افکار عمومی وآگاهی کاربران عزیز مرتبط با موضوع ره اورد سفر مدیر محترم وبلاگ محلی بوالخیر جاویدان باعنوان پسرفت بوالخیرمراتب ذیل درج نمایید
1_در مقوله نقدقیاس نباید کرد بلکه عملکردیک مدیر یافرد بایددرحوزه کاری خودش مورد ارزیابی ونقد منصفانه قرارداد ودر هر بخش وقمست مورد انتقاد راهکار علمی جهت رفع اشکالات ارائه نمود واینجانب هیچ وقت ازنقد گریزان نیستم ولی باید بین نقد و تخریب مرز قائل شد متاسفانه مطلب نگاشته شده بیش از انکه نقد باشد به نوعی تخریب وترور شخصیت است
2-درارتباط باسطر اول که بوالخیر مر کزدهستان است وازروستاهای زیر مجموعه مرکز دهستان عقب تر است که به گواه اسناد ومدارک و انچه ملموس ومشهود است چه ازنظر حجم کمی وچه کیفی میزان پروژه های اجراشده به مراتب ازبقیه روستاها بیشتر می باشد وهشتاد درصد پروژهای اجراشده توسط دهیاری انجام شده است برعکس سایر روستای دیگرکه بخش عمده ای از پروژه انجام شده توسط دستگاهای اجرای انجام شده(بنیاد مسکن ازمحل اعتبارات کمیته برنامه ریزی شهرستان ملاک توزیع باشاخص کمتر توسعه یافتگی) وشما می توانید جهت اطمیان خاطر براساس هر ابزار فنی نسبت به تعداد و حجم ان بررسی واقدام نماییدوجهت اطلاع براساس قانون توزیع اعتبارو ایجاد امکانات براساس جمعیت می باشد و مر کز دهستان شاخص جذب اعتبارات قرار نمی گیرد وجمعیت روستاهای بوالخیر عامری رستمی وخورشهاب تقریبا یکسان است ودر توزیع اعتبارات جاری دفتر امور روستاسی فاصله محسوسی ایجاد نمی کند (خیابان امام علی ع باطول 700 متر خیابان پروین اعتصامی خیابان شهید غلامی خیابان زنده یاد محمدی خیابان دهخدا 50 درصد خیابان فردوسی خیابان امام حسین ع کوچه شریعتی کوچه الغدیر احداث پل ارتباطی و پرداخت خسارت های عقب نشینی وغیره)
چند روز پیش فکرم رو خیلی به خود مشغول کرد . مخصوصا وقتی روستای های اطراف و حومه دهستان بوالخیر رو مشاهده میکردم و داشتم از بردخون بر می گشتم .اون چیزی که فکر رو به خودش مشغول کرد و این سوال رو به ذهنم آورد این بود چرا روستای اطراف دارند از بوالخیر که مرکز دهستان دارای پیشرفت بهتری نسبت به بوالخیر هستند . من مخالف پیشرفت روستاهای دیگر نیستم ، اما چرا باید امکانت دیگر روستا ها بهتر از بوالخیر باشه . بوالخیر دارای چند خیابونه ولی چرا یکی از پیاده رو هاش مثل کلات دارای سنگ فرش نیست شما برید کلات رو نگاه کنید چه سنگ فرشی ورودی روستاش میزنند ،روستای بنجو رو نگاه کنید دارند چه پارکی میزنند . ولی پارک بوالخیر رو نگاه کنید آدم شرمش میاد نگاهش کنه . چرا باید عامری دارای زمین چمن باشه ولی بوالخیر که مرکز دهستان و هر چی پروژه بعد از مرکز بخش به مرکز دهستان برسه ولی در عامری داره ساخت میشه درحالیکه پروژه زمین ورزشی بوالخیر نیمه تمام مونده ، چرا پروژه پمپ بنزین ، درسته که شخصی ولی چرا بعد از مدتها هنوز که هنوزه راه اندازی نشده ، همین چراغی های خیابونها اول تمام روستا ها زدند بعد بوالخیر اقدام کرد . دیوار ساحلی اول عامری اقدام شده بعد بوالخیر ( دل خوش نکنیم که گاهی هم دارند می زنند ) پارک هم همین طور بود اول تموم روستا زدنند بعد بوالخیر اقدام کرد( پارک رستمی هم که دارنند میسازنند به نظرم خیلی جالب بشه .) همین درخت های پیاد رو عامری زد بعد بوالخیر . چرا بوالخیر باید چشمش به روستاهای اطراف باشه تا کاری رو انجام بده .مگه مسئولین ما خود دارای فکر و ذهن خلاق نیستند که بدانند مردم بوالخیر چه نیاز دارند که اقدام به انجام آونها کنند و چشمشون به فکر و عمل روستا های اطراف نباشه براستی چرا تمام پروژهایی که در بوالخیر در حال ساخته همش نیمه تمام یا دیر دیر در حال پیشرفته . من همه مقصرها رو دولت نمی دونم کسان دیگر هم مقصرند . اگه دولت رو مقصر بدونیم چرا در روستاهای دیگه انجام میشه . به نظر شما مقصر این همه پس رفت چیه یا کیه ؟
خوانندگان عزیز از این پس می توانند در صفحه حرف دل خود در هر مورد که باشد برای ما بفرستند تا در صفحه حرف دل چاپ کنیم . در مورد مشکلات ولات انتقادها و غیره
مقدمه : یک داستان علاوه بر اینکه ممکن است سرگرم کننده باشد در خود پند هایی را نیز نهفته است که روی ضمیر نا خود آگاه خواننده تاثیراتی می گذارد . این تاثیرات خوب و گاهی نیز بد می باشد .
من هم سعی کرده ام در پس این داستانها ، خوانندگان را به داشتن پشتکار و ریسک کردن در زندگی خود تشویق کنم .
داستان زن نگرفتن ملا نصرالدین
روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟
ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم…
دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟
ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری آشنا شدم که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود !!!